عجب دنیایی بی ننگیست
این جا
ننگ میبارد
کسی در قصه قومست
کسی در غصه ننگست
کسی کم رنگ و چند رنگست
من و تو غصه ها داریم و غم در توشه برداریم
بخواب آرام تر امروز
که نی تو نی من ونی ما و نی مایان
به دل مهرو
به سر منطق
به جان وجدان
به حرف عفت
به قول خویش
می مانیم
همه حرف از دل پر درد میگوییم
اما خویش میدانیم
که چیغ و پیغ و کل کل از برای قدرت است
هر روز
شبی در مسجدی و
روز در دری میخانه میخوابیم